جنبش درحاشیهماندگان، درماندگان و شهروندان عاصی؛ بازتعریف حاشیهنشینی و مواجهۀ راهبردی با آن
جامعه ایرانی در دهه 90 شمسی با کاهش تولید ناخالص ملی و رکود تورمی شدیدی مواجه بود که نتیجه آن بیکاری، افزایش ضریب جینی و اختلاف طبقاتی شدید بود. موارد نام برده را میتوان عوامل موثری بر کلان روند گسترش شهرنشینی مورد مطالعه قرار داد که نتیجه این فرایند گسترش مناطق حاشیهای حول شهرهای بزرگ بوده است. کلان شهرهایی که میتوان آنها را به عنوان شهرهای رانتی مورد مطالعه قرار داد و به واسطه رانت دولتی موجود جمعیتها را به سوی خود جذب میکند. در کنار شهرهای رانتی، جمعیتهای در حاشیه مانده شکل یافتهاند که به دستههای 1) حاشیهنشینان اطراف کلان شهرها؛ 2) استانهای در حاشیه مانده؛ 3) شهرهای کوچک در حاشیه مانده؛ 4) روستاهای حاشیهای تقسیمبندی میشوند. اگر این تنوع را در نظر بگیریم باید به چند تغییر اساسی در این جمعیتها نیز توجه کرد:
نتیجه عوامل بالا موجب شده انسجام میان در حاشیهماندهگان امکانپذیر شده که توانایی بسیج اجتماعی را برای آنها مقدور کرده است. مطالعات مرکز پژوهشی مبنا نشان میدهد اقدام پیشرانی که از طرف دشمنان در خصوص جمعیت در حاشیه ماندگان دنبال میشود، «جنبشی شدن در حاشیه ماندگان» است که شورشهای 96 و 98 را میتوان ذیل همین سیاست مطالعه کرد. در مقابل پیشنهاد میشود، سیاست «شکلگیری نمایندگی در حاشیهماندگان در حاکمیت» به عنوان اقدام پیشران دنبال شود. گره اصلی «نبود نماینده سیاسی در حاشیه ماندگان» موجب شده اقدام پیشران دشمنان موثر واقع شود. در پایان متذکر میشویم مسئله در حاشیه ماندگی به دلیل گستردگی و مسائل و مشکلات جدی آن نیاز به رویکرد شبکهای، زماندار شدن سیاستها و اراده جدی حاکمیت دارد.